سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ناتوانى آفت است ، و شکیبایى شجاعت و ناخواستن دنیا ثروت و پرهیزگارى سپرى نگهدار و رضا نیکو همنشین و یار . [نهج البلاغه]
 
جمعه 89 مهر 9 , ساعت 9:6 عصر
خبرگزاری فارس: عبد بطّاط خبرنگار و
عکاس جنگی عراقی داستان غم انگیز عاقبت شوم سرتیپ عراقی که عزادارن امام حسین(ع) را
در حسینیه آبادان به توپ بست، را منتشر کرد



.

به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس، ویژه نامه دفاع مقدس همشهری نوشت: عبد
بطّاط خبرنگار و عکاس جنگی عراقی بوده است که در سال‌های جنگ به همراه یگان‌های
ارتش عراق به عکاسی می‌پرداخته است. 
او در سال 1994 با سرتیپ فوزی السعد در
بغداد ملاقاتی داشته است که مطالب زیر حاصل آن دیدار است.
سرتیب فوزی السعد
فرمانده توپخانه مستقر در السیبه بود. او مسئول به توپ بستن حسینیه آبادان در شب
عاشورا است. وقتی دستور آتش‌ توپخانه از بغداد آمد، سرتیب احمد علوان سرپیچی کرد.
او همان روز با یک جیپ به عقبه منتقل شد و به زندان افتاد.
پس از او سرتیپ فوزی
السعد فرماندهی توپخان را به عهده گرفت. خبر این بود که هنگام نماز مغرب بخش اعظمی
از نیروهای ایرانی برای اقامه نماز مغرب و عزاداری در شب عاشورا در حسینیه اجتماع
خواهند کرد. آبادان در محاصره عراقی‌ها بود. عبد گفت: من آنجا بودم. بعد از خلع
سرتیب احمد علوان کسی جرأت سرپیچی نداشت. همه می‌دانستند که به توپ بستن حسینیه آن
هم هنگام اقامه نماز کاری غیر انسانی و غیر شرعی است. با این حال سرتیب جانشین
دستور آتش را صادر کرد و حسینیه دقیقاً در هنگام نماز مغرب و در شب عاشورای سال
1981 (1360)به توپ بسته شد. خبری که نیروهای نفوذی عراق دادند حاکی از آن بود که
گلوله‌باران توپخانه باعث شهادت و زخمی شدن بیش از 200 نفر در آن شب شد. عبد گفت:
سالها از جنگ گذشت. می‌خواستم بدانم سرتیب فوزی کجاست و چه می‌کند. آدرس او را در
بغداد و در منطقه‌ای فقیرنشین در حومه شهر پیدا کردم و به سراغش رفتم. شنیده بودم
که او بیمار است. وقتی او را دیدم باور کردنی نبود. دو پای او قطع شده بود و دست
راستش از کتف کنده شده بود. انگار دست راستش را همراه با بخشی از سینه‌ تراشیده
بودند. مرا که دید زار زار مثل بچه گریه کرد. می‌خواستم از او بپرسم آن حادثه در شب
عاشورا را یادت هست. اما او خودش بلافاصله قبل از هر سؤالی گفت: آن شب را یادت هست؟
13 سال است با این وضع تاوان یک دستور و به توپ بستن حسینیه را می‌دهم. عبد گفت:
برایم عجیب بود که او در فقر کاملی به سر می‌برد. 

لیست کل یادداشت های این وبلاگ