سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و ابن جریر طبرى در تاریخ خود از عبد الرحمن پسر ابى لیلى فقیه روایت کرده است ، و عبد الرحمن از آنان بود که با پسر اشعث براى جنگ با حجاج برون شد . عبد الرحمن در جمله سخنان خود در برانگیختن مردم به جهاد گفت : روزى که با مردم شام دیدار کردیم ، شنیدم على ( ع ) مى‏فرمود : ] اى مؤمنان آن که بیند ستمى مى‏رانند یا مردم را به منکرى مى‏خوانند و او به دل خود آن را نپسندد ، سالم مانده و گناه نورزیده ، و آن که آن را به زبان انکار کرد ، مزد یافت و از آن که به دل انکار کرد برتر است ، و آن که با شمشیر به انکار برخاست تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد ، او کسى است که راه رستگارى را یافت و بر آن ایستاد ، و نور یقین در دلش تافت . [نهج البلاغه]
 
شنبه 89 اسفند 14 , ساعت 7:57 عصر




ای کاش چشمانت مرا حد میزد ای کاش

بر جذر رفتارم کمی مد می زد ای کاش

با گوهر چشمت مرا هم گوهری کن

برق نگاهت در رهم سد میزد ای کاش

آقا سلامت میکنم با این دلی که...

خود را ملامت میکنم با این دلی که....

رسمش نبود از ما تو دورِ دور باشی

هر شب شبم شب باشد و تو نور باشی

یک غم  غم دنیا شده وقتش رسیده

غوغا شده ، آقا بیا وقتش رسیده

تو هر چه با ما کرده ای عیبی ندارد

صغری وکبری کرده ای عیبی ندارد

صد عقده دارد این دلم بی ناز دستت

این عقده را وا کرده ای عیبی ندارد

با تو تمام شعر هایم شعر ناب است

با ما چنین تا کرده ای عیبی ندارد



 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ